کد مطلب:80301 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:290

اخو غامد











مقصود از «اخو غامد» «سفیان بن عوف غامدی» است كه یكی از اصحاب رسول خدا بود و از طرف معاویه به قتل و غارت و كشتن مردم بی دفاع شهر «انبار» و «هیت» مامور شد، و «حسان بن حسان» نماینده امام علیه السلام را به شهادت رساند.[1].

او می گوید: معاویه مرا خواست و گفت تو را با لشگر زیادی به جانب فرات می فرستم هنگامی كه به سرزمین «هیت» رسیدی چنانكه لشگری یافتی به آنها حمله كن و گرنه به شهر «انبار» برو، اگر در آنجا نیز سپاهی نبود به «مدائن» هجوم نما، پس از آن به شام برگردد.

زنهار به كوفه نزدیك مشو! و بدان كه اگر به شهر «انبار» و «مدائن» حمله نمائی گویا كوفه را مورد حمله قرار داده ای، زیرا این كار قلب عراقیان را می لرزاند و دوستان ما را خوشحال می سازد. در این هجوم به هركس برخوردی كه حكومت مرا قبول ندارد، به قتل برسان و همه قریه هائی كه سر راه تو قرار دارد ویران كن! اموالشان را غارت نما، زیرا غارت اموال همچون كشتن، برای مخالفان ما دردناك است![2].

«حبیب بن عفیف» می گوید: من و «اشرس بن حسان بكری» در سپاه «انبار» بودیم كه «سفیان بن عوف غامدی» به ما حمله كرد و ما احساس كردیم تاب مقاومت نداریم، رئیس ما

[صفحه 162]

برای مبارزه به پاخاست، مبارزه سختی درگرفت و ما به خوبی از عهده برآمدیم، ولی بالاخره قدرت درهم شكستن آنها را نداشتیم، فرمانده ما از اسب پیاده شد، و آیه:

«فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»[3].

كه مضمون آن این است: (بعضی شربت شهادت نوشیدند و بعضی منتظرند) را تلاوت كرد و گفت: آن كسی كه لقای پروردگار را طالب نیست و خود را آماده مرگ نكرده است تا هنگامی كه ما به مبارزه مشغول هستیم و آنها نمی توانند فراریان را تعقیب كنند، از شهر بیرون برود، و آنان كه می خواهند به آنچه نزد خداست نائل آیند كه برای نیكان از هر چیز بهتر است با ما همكاری نمایند. سپس همراه با 30 مرد پیاده به نبرد پرداخت، تا همه شربت شهادت نوشیدند.[4].

هنگامی كه به امام علیه السلام خبر دادند لشكری از طرف معاویه به شهر «انبار » كه در مرز عراق و شام قرار داشت حمله كرده و حسان بن حسان فرماندار وی را كشته اند.

امام علیه السلام با حال غضبناك آنچنان كه دامن عبایش به زمین می كشید از كوفه خارج شد، تا به «نخیله» كه منزلگاهی نزدیك كوفه بود رسید و مردم به دنبال او حركت كردند، روی تپه ای ایستاد خطبه معروف جهاد را ایراد كرد[5] و در این خطبه ضمن بیان فوائد جهاد فرمود:

«الاوانی قد دعوتكم الی قتال هولاء القوم لیلا و نهارا و سرا و اعلانا و قلت لكم: اغزوهم قبل ان یغزوكم، فو الله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا ذلوا فتوا كلتم و تخاذلتم حتی شنت علیكم الغارات و ملكت علیكم الاوطان و هذا اخو غامد و قدوردت خیله الانبار و قد قتل حسان بن حسان البكری و ازال خیلكم عن مسالحها و لقد بلغنی ان الرجل منهم كان یدخل علی المراه المسلمه و الاخری المعاهده، فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها، ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام ثم انصرفوا وافرین مانال رجلا منهم كلم و لا اریق لهم دم...»[6].

(آگاه باشید، من شب و روز در آشكار و نهان شما را به مبارزه با این قوم فراخواندم و گفتم: زان پیش كه آنان به جنگ شما برخیزند شما به جنگ با آنان برخیزید. به خدا سوگند، هیچ قوم در قلمرو سرزمین خود نجنگید مگر كه دچار شكست گردید).

چندان كارها را بر عهده ی یكدیگر گذاشتید و یكدیگر را در سختی تنها رها كردید تا از هر

[صفحه 163]

سوی شما را تاراج كردند و سرزمینتان را مالك شدند.

این برادر «غامد»[7] است كه سپاهش به «انبار» تاخته و «حسان بن حسان بكری» را كشته و لشكریان شما را از پایگاه مرزها كه رخنه گاه دشمن بود رانده است. به من خبر داده اند كه مردی از آن سپاه به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمان كه در پناه اسلام جان و مالش در امان بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارهای آنها را از تنشان بیرون آورده است، در حالی كه هیچ وسیله ای برای دفاع جز گریه و التماس كردن نداشته اند، آنها با غنیمت فراوان برگشته اند بدون اینكه حتی یك نفر از آنها زخمی گردد یا قطره ای خون از آنان ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست...).

[صفحه 165]


صفحه 162، 163، 165.








    1. الاصابه، ج 3 ص 107-106.
    2. الغارات، ص 321 چاپ موسسه دارالكتاب الاسلامی، با تحقیق خطیب عبدالزهراء الحسینی.
    3. سوره احزاب، آیه: 23.
    4. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2 ص 87 -85.
    5. شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 75.
    6. نهج البلاغه خطبه ی 27.
    7. غامد قبیله ای بود در یمن در اینجا منظور از «غامد» سفیان بن عوف بن غامری سردار معاویه است.